سید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و باباسید امیرحسین جون, عزیز دل مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین، گلی از بهشت

سیب کوچولووو

این روزا سیب کوچولو و خوشمزه خونه ما با شیرین زبونیاش دلبری میکنه.. تموم سعیشو میکنه تا کلمه هارو بعدمون تکرار کنه "بییم" اولین کلمه ایه که بعد تلاش و ممارست باباجون تو شب تولدم به بهانه ی جشن کوچیک و غافلگیری و...تو ی جای قشنگ و ساده اطراف خونمون گفت و تکرار کرد "بییم و بعدشم بای بای" اما از اونجاییکه خواب گل پسر رو ساعت هشت تنظیمه رو صندلیش تو ماشین خوابید تا صبح . هفته ی پیش تعطیلات عید قربان باهم رفتیم فیروزکوه و تعطیلات و کنار آقاجون و مادرجون گذروندیم خیلی سرد بود اما می ارزید بخصوص چیدن سیب از باغ ....که حسابی خوش میگذره این هفته هم انشاله راهی شمالیم خونه پدرجون.. امروز برای اولین بار "کاچی" پختم " و قسمت جالبش این بود که پ...
30 مهر 1392

من و زیبا

  السلام علیک یا ابا عبداله امام حسین(ع) می فرماید: گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنم است ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- به بهانه ی تماشای فیلم "من و زیبا"به نویسندگی و کارگردانی فریدون حسن پور
18 مهر 1392

سیزده ماهگی گل پسرم(2)

بازم سلام به پسر مثل عسل شیرینم حدودا یک ماه پیش (12 ماه و دوهفته ای گل پسر) بود که روز جمعه ای به همراه همکارای آقای پدر و خانواده هاشون رفتیم آب گرم لاریجان خوش گذشت خیلی خوب بود و آقا امیرحسین هم بسیار بسیار مهربان و خوش اخلاق (از قول دوستان بابا و همسرانشون)، از پنج و نیم صبح که بیدار شدن  تا نه شب به استثنای قیلولشون که همیشه پابرجاست کمال همکاری را مبذول داشتند ماشین بازی امیرحسین جوووووووون اطلاعت تکمیلی 13 ماهگی: رویش کامل هفت دندان و در راه بودن هشتمین دندان شروع به راه رفتن در اواخر ماه سیزدهم گفتن کلمات جندبخشی مثل زراجون(=زهراجون)،مای جون(=مادرجون) البته اولش فکرمیک...
9 مهر 1392

چه زود بزرگ شدی...

سررسیدهای تبلیغاتی سال های گذشته را ورق میزنم، تنها چند صفحه اول از هر کدامشان خط خطی شده از دستور کیک شکلاتی و دورنگ مامان پزو سوپ کودک از فلان سایت تا تعداد و میزان وعده های غذایی و حتی میلی های شیر نوش جان شده پسرک... در یکی از دفترچه ها خاطرات دوران جنینی اش را ثبت میکردم که ...نیمه کاره رها شد تاسوعای 90 بود که احساسش کردم.. 10 آذر 90، تایید بودنش را از دکتر گرفتم.. 10 دی 90، برای اولین بار و در هفت هفتگی صدای قلبش را شنیدم.. 10 اسفند 90 از پسر بودنش و 20 فروردین 91 در 21 هفتگی از سلامتش مطلع شدم.. و خاطرات تک تک روزها..حتی ثبت ساعات خوابش .. خنده دار است...شاید... نمیدانم زندگی ام پر شده از او..هر بچه ای میبینم زل میز...
9 مهر 1392

سیزده ماهگی گل پسرم(1)

سلام و صد سلام به پسر مثل ماهم به چشم برهم زدنی سیزده ماه گذشت، سیزده ماه پر از اتفاقات جورواجور و تجربه های ناب و شیرین.   پسرک همیشه و در همه حال خندون خونه ما اینجا پسرک تازه از حموم اومده بهمین دلیل لباس پاییزیشو پوشیده خوابهای آقا امیر حسین در سیزده ماهگی تنها عروسکی که دوسش داشتی البته فقط ی مدت کوتاه پسرک وقتی الکی لـــــج میکنه این شکلی میشه و وقتی خواستش برآورده نشه قضیه شوخی شوخی،جــــدی میشه آخ خ خ از دستت،آخرشم تیوی در یک عملیات 3 ساعته منتقل شد به آسمونا(رو دیوار) کافیه به آقا امیر بگیم کاریو نکن یا نگاهمون کمی فقط کمی بوی نهی،جیزه،اووووف،بــــده همین میشه شرط...
20 شهريور 1392
1